سفارش تبلیغ
صبا ویژن

melinajo0n

از این که به وبلاگ خودتون سر زدید واقعا خوش حالم فقط نظر هم بده لطفا.....!!

دلا دیدی درین مرگ آشیانه.................چه باماکرد بیدادزمانه

اون دست گرم ومهربون با دست من قهر دیگه

چشمای غمگینش با من قصه ی شادی نمی گه

هم خونه ی من با دلم خیال سازش نداره

دستای مردونش دیگه میل نوازش نداره

وقتی به یاد اون روزا بوسه به موهاش می زنم

سرش به کار خودشه انگار نه انگار که منم

شب تا می خوام حرف بزنم اون خودشو به خواب زده اون مثل روزگار شده

یک روز خوبه یک روز بده....

زندگی عشق است،عشق افسانه نیست.

آنکه عشق را آفرید دیوانه نیست

عشق این نیست که کنارش باشیم

عشق این است که به یادش باشیم

 

ایستاده بودم منتظر به امید دستی  که پنجره ام را به روی روشنایی باز کند وتو آن را گشودی

باسخاوت خورشید ورحمت باران.

دانه ام را ازکویر نادانی برون آوردی ودر دشت علم رویاندی.من با دست های تو بارور شدم

ورشد کردم تو مرا به انتهای دشت بردی در آنجا اقاقی هایی دیدم که نور می پاشیدند

واز دیار شب گذر می کردند.

تو یک اقاقی به دستم دادی و راهم را روشن نمودی اینک ما ایستاده ایم من وتو?تاکه باز

کنیم پنجره ی بسته رابر روی طالبان نور.

روبرویمان دریچه ایست که به دست روشنایی گشوده می شود.

ازلاله های قلبم شکوفه ای چیدم که روی گلبرگی از آن نوشته شده بود

دوستت دارم!

دیده بودم یاررا در خانه است

عشق را در هق هق مستانه است

رفتی وتن پوش زیبای تورا

بوسه باران می کند دیوانه ات

چون ستاره می شدم چشم انتظار

تا سحر در آسمان خانه ات

می نشاندم در دو چشم ماه مرا

تا ببینم خلوت جانانه ات



[ شنبه 92/5/19 ] [ 1:9 صبح ] [ melina jafari ] نظر