به نام شب زنده داران عشق
دل را دوست دارم چون عاشقی رابه من آموخت
عاشقی را دوست دارم چون تورا با من آشنا کرد
وتورا دوست دارم بی آنکه بدانم چرا؟
نمی دانم به کدام باغچه بروم که باغبانش آب محبت را صبح به صبح
روی شاخ وبرگ شکسته ام بریزد.دلم می خواهد چون کبوتر عشق
برروی ساحل دریا پرواز برآورم تابه ساحل عشق برسم
درآنجا تورا بینم وتو با نگاهی با محبت
از کنار خون مهر گذشتی خواستم فریاد برآورم وبگویم
محبوبم به نزد من بازگرد ولی مهر سکوت برلبانم
نقش بست و چشمانم اشک راباسکوت معاوضه کرد.
باز بهار آمد ودل تنگ شد
اشک من وناله هماهنگ شد
این نه بهار است غمخانه است
دشمن گل قاتل پروانه است
این چه بهار است که پر آتش است
شبنم آن تیزوپرش ترکش است
باز سحر عطر بهاران چه شد
دربر گل نغمه ی یاران چه شد
بال زندان همراه اندیشه ها
رفتم ورفتم به دل بیشه ها
پر زدم از بیشه به صحرا ودشت
با تو چه بگویم که چه بر من گذشت
ای دوست اگر گل بودم زیبا ترین دسته های گل را تقدیمت می کردم
اگر اشک بودم آنقدر می چکیدم تا عقده های درونم را خالی کنم
اگر بارن بودم آنقدر می باریدم تا سیراب گردم وغبار غم را از چهره ی مهربانت بزدایم
اگر شمع بودم آنقدر می سوختم تا در روشنایی من آسوده خاطر باشی
ولی افسوس ای دوست ,نه گلی هستم نه اشک نه باران ونه شمع!